حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ 10 رمضان 1445 Tuesday, 19 March , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 84 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 3×

شهید اکبر فرجیانزاده  

متولد : ۲۴ اسفند ۱۳۳۴

محل تولد : همدان

فرزند : محمود

تاریخ شهادت : ۱۴ آبان ۱۳۵۹

محل شهادت : ایلام

محل زندگی :

تحصیلات :

شغل :

نام جلسه :

شهید در کلام دیگران :

عنوان خاطره :”عروج ملکوتی”

شهریور ماه ۵۹ تهاجم همه جانبه ی ارتش بعث به خاک پاک میهن اسلامی شروع شده بود . مهران از زمین و هوا  در هم کوبیده می شد. پیشروی ارتش بعث مهران را به اشغال دشمن درآورده ، اما مقاومت رزمندگان در ارتفاعات شمالی مهرا ن و تنگه ی کنجانچم پیشروی دشمن را متوقف کرد.

فرمانده عملیات این منطقه سردار شهید اسلام ‌، اکبر فرجیان زاده ، اهل همدان بود. انسانی کریم النفس ، خاکی و بی الایش و عاشق خدا بود . از رهبرش که سخن می گفت ، می خواست پرواز کند و سر بر پایش بساید. همیشه از قرآن و معنویت و جهاد و شهادت می گفت . برای خود سنگر نساخت . یادم می آید پشت تپه محل استقرار جایی را صاف کرد به اندازه یک سجاده و نماز خواند . در تردد شبانه در جاده امیر آباد – کنجانچم باید خاموشی رعایت می شد.بنابراین ماشین ها با چراغ خاموش حرکت می کردند.و این گاهی باعث تصادفاتی نیز می شد. در یکی از این تصادفات شهید فرجیان زاده به شدت مجروح شد.  به نحوی که بیشتر اعضای بدنش زخم برداشت ولی حاضر به ترک جبهه نشد. وقتی خمپاره ها و گلوله های نزدیک ما به زمین می خورد‌ ، از صدای انفجار بدنش به رعشه می افتاد. چون از نظر اعصاب زمین خورده بود.

اما هرگز ترسی  به دل راه نمی داد. با زخم هایی که برداشته بود ، چنین حالتی به او دست می داد . بعد از بحث های فراوان و اینکه من پذیرفتم که مسئولیت او را انجام می دهم و خط مقدم را رها نمی سازم ، حاضر شد چند روزی را به …… برگردد که فاصله اش با ما در خط مقدم  بیش از ۱۰ کیلومتر نبود. بعد بلافاصله به کوهستان های کنجانچم برگشت و استقرار رزمندگان اسلام را در آنجا سرو سامان  داد . مقاومت جانانه ی او و دلاوری و شجاعتش زبان زد همه بود . او عارفی خدا ترس بود. شیر بیشه ی شجاعت که در نمازش از خوف خدا می گریست و سرانجام مزد  پایمردیش را از خدا گرفت. و با اصابت خمپاره ی دشمن به محل سجاده و جانمازش به لقاء الله پیوست و رزمندگان را در ماتمی عظیم فرو برد. به لحاظ تجلیل از روحیه خدائیش اش پادگان آموزشی ایلام را به نام مبارک آن شهید مزین نموده اند.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

رضا سلطانی

زندگینامه :

شهید اکبر فرجیان زاده در سال ۱۳۳۴ در شهر همدان متولد شد. او در دامن مادری با تقوا سنین کودکی را گذراند.علاقه شدیدی به قرآن داشت و در میان خانواده  ای بزرگ شد که پیرو واقعی اسلام بودند.

همه روزه بعد از نماز صبح و گاهی بعد از نماز ظهر و عصر و ساعتی قرآن را با صدای دلنشین تلاوت می کرد. علاقه ی وافری به دعا داشت  و شب ها و روزهای جمعه  با دعای کمیل و زیارت عاشورا پیوند واقعی خویش را با خدای خود برقرار می ساخت .  پس از اتمام دوره ی تحصیلی  به سربازی رفت و بر اثر فعالیت در افشای جنایات شاه بارها به نقاط دور دست تبعید شد و حتی توطئه هایی برای قتل او در نظر گرفته بودند، که  با خواست خدا، دوران سربازی را  به آخر رساند.

بعد از پیروزی انقلاب با فرمان امام خمینی به تشکیل سپاه ، بی درنگ به این نهاد های انقلابی پیوست و از همان آغاز فعالیت خستگی ناپذیر خود را در زمینه های مختلف شروع کرد.  با شروع غائله‌ ی کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب و خلقی نماهای آمریکایی به آن منطقه رفت و چندین  ماه به مبارزه پرداخت و بعد از بازگشت برای آموزش و پرورش جوانانی همچون خودش به واحد آموزش منتقل شد. بعد از مدتی به عنوان مسئول آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایلام به منطقه انتقال یافت و چه خوب از عهده ی این وظیفه برآمد، بعد از مدتی به عنوان مسئول عملیات سپاه چنان کوششی از خود نشان داد که در غیبت چند هفته ای  مسئول سپاه مسئولیت اداره ی آنها را به عهده  او گذاشتند. تفریح واستراحت برای او مفهومی نداشت. تا نیمه های شب بیدار می ماند  و امور جاری را انجام می داد و اولین نفری بود که در صبحگاه حاضر می شد. برای او نوع کار فرقی نمی کرد ، از بایگانی تا نظافت و از آموزش تا صحبت کردن برای برادران ، از عملیات تا نگهبانی و …  همه را انجام می داد. اکبر نمونه ی ایمان و استقامت و یک  مومن واقعی بود . بسیاری از دوستانش این را بارها اعتراف کرده اند. در انجام وظیفه از هیچ کو ششی  فروگذار نبود و از گفتن سخن حق حتی اگر به ضرر او بود ، روی گردان نبود و حقیقت را فدای مصلحت نمی کرد.

در اوایل تجاوز رژیم بعث به ایران در تابستان ۵۹ ، اولین نفری بود که به نبرد با دشمن شتافت و با مقاومت عجیب خود که از روح با ایمان وی سرچشمه می گرفت ، باعث روحیه دادن و تشویق برادران دیگر می شد. در تمام عملیات مین گذاری و شبیخون های شبانه شرکت می کرد و گروه را رهبری میکرد . ساعت ها تشنگی وگرسنگی را تحمل می کرد ولی اصلاً دم برنمی آورد و زمانی که جنگ ایران و عراق همه جانبه شد ، او با کوله باری از تجربه و ایمان به جبهه بازگشت . می دانست که دیگربازگشتی برای او نیست. به دوستان و خانواده اش گفته بود که من دیگر باز نخواهم گشت و وصیت نامه اش را نیز نوشت، چه ساده و  چقدر پرمحتوا! هر کلمه ی آن از تک تک سلولش برخاسته و از روحش الهام گرفته بود. بر صفحه ی قلبش نقش بسته بود . حضور او در خط مقدم  جبهه باعث تقویت روحی و شادابی نیروهای رزمنده ی منطقه می شد. زیرا توانسته بود وحدت و هماهنگی را بین تمام نیروهای ی پاسداران و برادران ارتشی و ژاندارمری و بسیج و نیروهای محلی ایجاد کند تا عملیات آن ها بیشترین بازدهی را داشته باشد و همین امر موجب تحسین مسئولین استان ایلام شده بود .هر کدام از عملیات این شهید راه خدا حماسه ای جاودان بود تا سرانجام صبح روز چهارشنبه ۱۴ آبان ماه در حالی که مشغول پیشروی بر بالای کوه بود. انفجار خمپاره ای جسمش را بر پایین کوه گذاشت و روح پاکش را جاودانه بالای قله ها سیراد تا به ” ادلّه” رسد و به آرزوی خویش که پیوستن به حق و ملاقات دوستان شهیدش بود‌، نائل آید. و بدین سان جسم این شهید که به گفته ی امام به راستی همچون سربازان صدر اسلام بود ، بر خاک افتاد. ولی روحش هرگز آرام نگرفت. او شاهد و ناظر بر اعمال وارثان “خون شهیدان”  بر تمامی نسلها و در تمامی عصرها خواهد خواهد بود . او بارها به همسنگرانش می گفت “دشمن کشته می دهد و ما شهید می دهیم” ما جنگ را تا زمانی ادامه خواهیم داد که به نفع اسلام باشد. در خاتمه چه زیباست که زندگی او را از زبان خودش در وصیت نامه اش بخوانیم که  “شهادت ثمره ی زندگی من است”

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

قسمتی از نوشته  نقل قول از دوستانش

وصیتنامه:

بسم الله الرحمن الرحيم

درود خدا بر محمد  وآل طاهرينش، درود بر امام زمان، درود بر رهبر عظيم  الشأن امام خمينى، درود بر تمامى مجاهدين راستين راه حقيقت كه با خون خود اسلام را زنده نگه مى‌دارند. شهادت ثمره ی زندگى من است و پيروزى از آن اسلام و مسلمانان حقيقى. خدا را شكر كه راهم را شناختم و اين راه، راه اسلام حقيقى است كه ما براى نجات آن با کفرمى‌جنگيم. وصيت من اين است كه برادران بجنگيد و هرگز تا خون در رگ داريد ، راضى نشويد كه دشمن به خاك كشورجمهورى اسلامى تجاوز نمايد و بس. شهادت چه ارزان به ما فروخته مى‌شود چون خداوند وعده داد که اگر با كفار بجنگيم، شهيد می باشيم و نيز امام خمينى ، رهبر بزرگمان ، برادرانی را  كه در جنگ كشته شده‌اند. شهيد خوانده است و راستى چه خوب است زندگى دنیوی ام به شهادت ختم گردد و شهيد فقط در راه خدا.

دستنوشته شهید :

شهادت ثمره ی زندگی من است
خدا را شكر كه راهم را شناختم و اين راه، راه اسلام حقيقى است كه ما براى نجات آن با کفرمى‌جنگيم.